loading...
پاتوق دخترو پسرای افغانی بیا تو

mostaf بازدید : 73 چهارشنبه 13 شهریور 1392 نظرات (1)
قسم می خورم نظربدم . . . . . . . . حالا که قسم خوردی مجبوری نظر بدی
mostaf بازدید : 792 یکشنبه 18 اسفند 1392 نظرات (6)

تنها گل گلزار باغم مادر
بعد از خدا تنها امیدم مادر

من با دعایت روسفیدم مادر
مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

در قلب من این آرزوی آخر است
گویند بهشت در زیر پای مادر است

ای وای من قدر تو را نشناختم
من را ببخش تنها به خود پرداختم

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

تو با بدی ام ساختی و سوختی
تنها چراغ خانه را افروختی

هر جمعه ها چشمت به قاب جاده ها
شاید بیاید ام یجیب جاده ها

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

کسی که تا همیشه پای من سوخت
چراغ خانه سرد من افروخت

شبی که سر به بالین تبم من
زمین و آسمان یکجا به هم دوخت

مادر تویی دار و ندارم مادر
بعد از تو من دیگر چه دارم مادر

ای گریه ات پشت و پناهم مادر
من با دعایت روبه راهم مادر

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم

سلطان غم چشم و چراغم مادر
تنها گل گلزار باغم مادر

بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت رو سفیدم مادر

مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ وچراغ منزلم

رضانیک فرجام

دانلود

mostaf بازدید : 70 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

کابل (پژواک٤عقرب٩٢): زندگى نامۀ ده نامزد رياست جمهورى انتخابات سال ١٣٩٣ که در لست نهايى نامزدان از سوى کميسيون مستقل انتخابات به نشر رسيده است.
١- زندگى نامۀ داکتر عبدالله عبدالله :
داکتر عبدالله عبدالله فرزند غلام محى الدين خان زمريانى مى باشد و در سال ١٣٣٨ هجرى شمسى درکابل، متولد گرديده است.  پدر وى سناتور انتصابى ولايت کندهار در دور اخير شوراى ملى در زمان حکومت شاهى در کشور بود.
وى از ليسۀ نادريۀ  شهر کابل در سال   ١٣٥٥ فارغ و در سال ١٣٦٢ تحصيلات خود را در رشته چشم در پوهنځى طب پوهنتون کابل به پايان رسانيده است .
موصوف پس از فراغت  تا سال ١٣٦٣ در شفاخانۀ نور کابل  به حيث داکتر چشم ايفاى وظيفه نموده است .
موصوف درسال ١٣٦٣ خورشيدى به پاکستان مهاجر شد و براى مدت يکسال در شفاخانۀ سيدجمال الدين افغان اجراى وظيفه کرده است.
وى در سال ١٣٦٤ داخل جبهات جهاد گرديد و به عنوان سرپرست صحى جبهۀ پنجشير و سپس به حيث  مشاور و همکار احمدشاه مسعود تا آزادى کابل در سال ١٣٧١ مصروف خدمت بوده است.
داکتر عبدالله از سال ١٣٧١ تا ١٣٧٥ خورشيدى سمت رياست دفتر  و سخنگوى وزارت دفاع ملى را بر عهده داشت.
پس از سقوط کابل بدست طالبان، داکتر عبدالله از سال ١٣٧٥-١٣٨٠ معاون و سرپرست وزارت امور خارجۀ دولت اسلامى افغانستان به رهبرى برهان الدين رباني بود.
پس از سقوط حکومت طالبان و بميان آمدن حکومت جديد در سال ١٣٨٠ نخست در ادارۀ موقت و سپس در دورۀ انتقالى، سمت وزارت خارجه را بر عهده داشت.
بعد از سقوط طالبان در سال ١٣٨٠ در ادارۀ  موقت و سپس در دورۀ انتقالى، براى مدت پنج سال وزير امور خارجۀ افغانستان بود.
بدنبال تغييرات در کابينه در سال ١٣٨٥ داکتر عبدالله از سمت اش برکنار شد و رييس جمهور حامد کرزى داکتر رنگين دادفر سپنتا را جايگزين وى تعيين کرد.
عبدالله پس از وزارت بدون فعاليت هاى حزبى در پست هاى دولتى اجراى وظيفه نکرده است.
موصوف در زمان انتخابات رياست جمهورى گذشته، ايتلاف تغيير و اُميد را ايجاد نمود که پس از يکجاشدن شمارى از اعضاى شوراى ملى و روساى احزاب سياسى به آن، نام آن را به ايتلاف ملى مبدل نمود.
عبدالله همچنان عضوى جبهه ملى مى باشد که از رهبران شمارى از احزاب سياسى ايجاد شده است. هر چند اين جبهه براى انتخابات رياست جمهورى سال آينده از معرفى کانديد واحد سخن مى گفت؛ اما سرانجام اعضاى ارشد اين جبهه از نامزدان مختلف انتخابات آينده حمايت نمودند.
عبدالله در انتخابات رياست جمهورى گذشته، يکى از نامزدان پيشتاز بود؛ و در نتيجۀ شمارش آرا فرد دوم پس از حامد کرزى رييس جمهور فعلى کشور قرار داشت.
موصوف نامزد انتخابات رياست جمهورى سال آينده ميباشد. انجنير محمدخان عضو حزب اسلامى را بحيث معاون اول و حاجى محمدمحقق رهبر حزب وحدت اسلامى افغانستان را بحيث معاون دوم برگزيده است.
عبدالله تامين امنيت،  زندگى باعزت براى مردم و تلاش براى صلح عادلانه و پايدار را از اولويت هاى کارى خود عنوان نموده است.
عبدالله ازدواج نموده که حاصل ازدواج آن يک پسر و سه دختر مى باشد.
 موصوف با زبان هاى  پشتو، درى و انگليسى تسلط کامل دارد.
 ٢-  زندگى نامۀ محمد داود سلطان زوی
محمد داود سلطان زوی در غزنى متولد گرديده و تعليمات ابتدایی و ثانوي خویش را در لیسه حبیبیه کابل تکميل نموده است.
سلطان زوى تحصیلات عالی را در پوهنځی انجنیری پوهنتون کابل ادامه داد و از آنجا با استفاده از بورس تحصیلی عازم ايالات متحده امریکا گرديد، و در رشته هوا نوردی منحیث پیلوت تحصیلات خویش را به پايان رسانيد.
موصوف برای مدت هشت سال در خطوط هوایی آریانا بحيث پیلوت اجراى وظیفه نمود.
سلطان زوى بعد از اشغال افغانستان توسط  اتحاد شوروی سابق، در عربستان سعودى و امریکا بحيث استاد و کپتان در خطوط هوایی سعودی و پس از آن در خطوط هوایی يونايتد (United)  امریکا وظیفه اجرا نموده است.
وى در ضمن در رشته اداره هوانوردی در تیم اداری خطوط هوایی يونايتد امریکا مصروف تدریس بود.
سلطان زوى در دور پيشين شوراى ملى از سال ١٣٨٤ الى ١٣٨٩ نمايندۀ مردم غزنى در ولسى جرگه بود و سمت رياست کميسيون اقتصاد اين جرگه را نيز برعهده داشت.
اما وى در دور بعدى انتخابات شوراى ملى به ولسى جرگه راه نيافت، و پس از آن برنامۀ تلويزيونى را تحت نام داوود سلطان زوى به پيش مى برد.
موصوف طى سالهاى اخير همواره بحيث آگاه مسايل افغانستان در رسانه هاى داخلى و بين المللى مطرح بوده است.
٣- زندگى نامۀ عبدالرحم وردک:
عبدالرحيم وردک فرزند عبدالغنى وردک، درسال ١٣٢٣ خورشيدى در  ولسوالى چک ولايت ميدان وردک متولد گرديده است.
موصوف بعد از تکميل نمودن تعليمات ابتدايى خويش در ليسۀ حبيبه وارد پوهنتون حربى کابل شد.
وى تحصيلات عالى خويش را در بخش نظامى در ايالات متحدۀ امريکا و اکادمى على نصر  کشور مصر به پايان رسانيده و بحيث استاد پوهنتون حربى در کابل نيز ايفاى وظيفه کرده است.
موصوف قبل از اين که  در ماه اخير سال ٢٠٠٤ ميلادى، از سوى رييس جمهور حامدکرزى بحيث وزير دفاع ملى افغانستان تعيين شود، معاون آن وزارت بود.
عبدالرحيم وردک درماه اگست سال ٢٠١٢ ميلادى، به علت حملات راکتى پاکستان بر خاک افغانستان از سوى ولسى جرگه سلب صلاحيت گرديد و پس از  آن بحيث مشارو ارشد امور امنيتى رييس جمهور کرزى تقرر يافت.
موصوف به هدف اشتراک در رقابت هاى انتخابات رياست جمهورى سال آينده، از سمت مشاوريت رييس جمهور استعفا داده است.
وردک به زبان هاى پشتو، درى و انگليسى تسلط کامل دارد و تعدادى آثار در بخش نظامى نوشته است.
موصوف در زمان جهاد بحيث مسوول بخش نظامى حزب محاذ ملى به رهبرى پير سيد احمد گيلانى ايفاى وظيفه کرده است.
نوموړي د جهاد پرمهال په افغانستان کې د اسلامي محاذ د جبهاتو د قومندان هم پاتې شوى. د ملي دفاع وزارت د پروتوکول مرستيال او د مهاجرت پرمهال د اسلامي محاذ ګوند د پوځي مرستيال په توګه يې هم دنده ترسره کړې ده
 عبدالرحيم وردک د کمونستي رژيم تر سقوط وروسته، د اردو دلوى درستيز، د افسرانو قومندان او د اردو د روزنې د کميسيون د مشرپه توګه دندې ترسره کړي دي.
وردک همچنان در زمان جهاد بحيث قوماندان جبهات حزب محاذ ملى، معاون پروتوکول وزارت دفاع و معاون نظامى حزب محاذ اسلامى در زمان مهاجرت بود.
وى همچنان پس از سقوط رژيم کمونستى بحيث لوى درستيز اردو، قوماندان افسران و رييس کميسيون آموزش اردو ايفاى وظيفه کرده است.
٤- زندگى نامۀ عبدالقيوم کرزى:
عبدالقيوم کرزى فرزند عبدالاحد کرزى برادر بزرگ حامد کرزى ريس جمهور فعلى کشور ميباشد. وى درسال ١٣٣٦ خورشيدى در کندهار چشم به جهان گشوده است.
پدر وى عبدالاحد کرزى از جملۀ سران قوم پوپلزى در کندهار بود که بعداً بحيث معاون شوراى ملى در حکومت محمد ظاهرشاه تعيين شد.
نوموړى د ولسي جرګې په تېره دوره کې د کندهار د خلکو استازى وو، خو د هغه پر غيرحاضرۍ د نيوکو له امله يې په ٢٠٠٨ کال کې استعفا ورکړه.
موصوف تحصيلات عالى خويش دربخش حقوق وعلوم سياسى در امريکا به پايان رسانيده است. داراى شش برادر و يک خواهر مى باشد.
موصوف در دورۀ گذشته ولسى جرگه نمايندۀ مردم کندهار بود؛ اما به نسبت انتقاد از غيرحاضرى وى، در سال ٢٠٠٩ ميلادى از سمت اش کنار رفت.
قيوم کرزى براى مدت زياد زندگى خود را در آمريکا گزرانيده و اکنون مصروف تجارت شخصى ميباشد.
موصوف نامزد انتخابات رياست جمهورى سال آينده مى باشد.
وحيدالله شهرانى وزير پيشين معادن و ابراهيم قاسمى عضوى پيشين ولسى جرگه معاون اول و دوم موصوف ميباشند.
 
٥- زندگى نامۀ محمد اشرف غنى احمدزى:
محمد اشرف غنى احمدزى درسال ١٣٢٨ خورشيدى در کابل متولد گرديده است.
موصوف تعليمات ابتدايى و متوسطه خود در ليسۀ استقلال و حبيبيۀ کابل به اتمام رسانيده و در زمان مکتب در برنامۀ يک ساله ايالات متحده امريکا(AFS)  اشتراک کرده است.
احمدزي د انسان پېژندنې په برخه کې خپله دوکتورا هم د کولمبيا له پوهنتون څخه اخستې ده.
احمدزى بعد از تکميل نمودن دوره ليسانس در بخش حقوق و علوم سياسى در پوهنتون بيروت لبنان سند ماسترى نخست خود را نيز در بخش علوم سياسى از همين پوهنتون به دست آورد.
وى ماسترى دوم خود در بخش روابط بين المللى و انسان شناسى و ماسترى سوم را در بخش روابط بين المللى از پوهنتون کولمبياى امريکا دريافت کرده است.
وى داراى مدرک دوکتورا در بخش انسان شناسى از پوهنتون کولمبيا مى باشد.
همچنان پوهنتون  دسکرانتن امريکا و پوهنتون گلف کانادا هر کدام به داکتر اشرف غنى دوکتوراى افتخارى داده اند. اشرف غنى براى مدت يک سال در بخش سيرت نبى(ص) در مدارس لاهور و کراچى پاکستان نيز آموزش ديده است.
وی در بخش نفاذ دين مبين اسلام، حقوق خانم ها و عدالت اجتماعی، تشکيل دولت و اسلام در جامعۀ قبايلی، حل تشنج و بحران ها در محکمۀ شريعت اسلامی، ادبيات معاصر افغانستان، تاريخ ٤٠٠ سالۀ افغانستان از قرن ١٥ تا ١٩ ميلادی، دولت های ناکام و راه پيروزى آن، تحقيق نموده و در اين بخش ها کتاب ها نوشته است.
موصوف قبل از اين بحيث استاد در پوهنتون هاى داروس دنمارک، پوهنتون هاى بکلى و جانزهويکنز آمريکا،  رييس ايجاد پلان و ستراتيژى بانک جهانى، مشاور اخضر ابراهيمى نمايندۀ ويژۀ ملل متحد براى افغانستان در سال٢٠٠١ ميلادى کار نموده است.
همچنان بحيث مشارو ارشد ادارۀ انتقالى به رهبرى حامدکرزى، رييس ادارۀ  انسجام کمک ها در افغانستان، وزير ماليه در حکومت انتقالى و رييس پوهنتون کابل ايفاى وظيفه کرده است.
اشرف غني احمدزى دتېرو دوو کلونو په اوږدو کې دامريکا د وکيلانو دنړيوال عدالت په کې دقانون دحاکميت پروژو دعالي مشورتي کمېټې غړى و او د بروکنګ موسسې د پروژې دعالي کمېټې ( په نړۍ کې دسولې او امن رامنځته کېدل) غړيتوب يې هم درلود .
 اشرف غنی احمدزی طی دو سال گذشته، عضو کميتۀ عالی مشورتی پروژه های حاکميت قانون در پروگرام عدالت بين المللی وکلای امريکا بود و عضويت کميتۀ عالی پروژه موسسۀ بروکنگ ( به ميان آمدن امن و صلح در جهان ) را نيز داشت.
٦- زندگى نامۀ محمد نادر نعيم:
سردارمحمد نادر نعيم فرزند استاد عزيز نعيم و نواسۀ سردارنعيم ميباشد و در سال ١٣٤٤ خورشيدى در کابل متولد گرديده است.
محمد نادرنعيم از طرف مادر نواسۀ سردارمحمد داوود خان رييس جمهور سابق کشور ميباشد و به عمرهفت سالگى به لندن رفته است.
موصوف سند ليسانس خود را درسال ١٩٨٥ ميلادى از بخش کمپيوتر ساينس پوهنتون نورت لندن به دست آورده است.
وى بعد ازفراغت با خانوادۀ خود درلندن زندگى مشترک داشت و در زمان بازگشت محمدظاهر شاه به افغانستان، با وى همراه بود.
سردار نعيم بحيث رييس دفتر ظاهر شاه نيز کار نموده است و حدود هشت سال مى شود که در افغانستان زندگى مى کند.
  موصوف درسال ١٣٩٢خورشيدى يک حرکت سياسى تحت نام صداى مردم (ولس غږ) را آغاز نموده و در ولايت مختلف کشور با مردم تماس گرفته است.
سردارمحمد نعيم با زبان هاى پشتو، درى و انگليسى حاکميت دارد.
موصوف عضوى خانواده شاهى افغانستان ( خانواده سردار محمد داوودخان)است؛ اما خود را بحيث کانديد مستقل براى انتخابات آيندۀ رياست جمهورى نامزد کرده است. موصوف متاهل است و دو فرزند دارد.
تاج محمد اکبر و عزيز الله پويا را به صفت معاون اول و دوم خود انتخاب نموده است.
٧- زندگى نامۀ داکتر زلمى رسول:
داکتر زلمى رسول فرزند پوهاند عبدالقيوم رسول، درسال ١٣٣٢خورشيدى در شهر کابل متولد گرديده است. موصوف بعد از فراغت از ليسۀ عالى استقلال، براى فراگيرى تحصيلات عالى عازم شهر پاريس پايتخت کشور فرانسه شد.
موصوف تحصيلات عالى خود را در بخش طب، تا درجۀ ماسترى در کشور فرانسه به پايان رسانيده است.
موصوف بحيث داکتر انستيتيوت تحقيقى امراض قلبى پاريس، در پاريس بحيث مسوول نشريۀ حقيقت افغان وابسته به جهاد افغانستان، داکتر شفاخانۀ قواى مسلح عربستان سعودى و رييس دفتر محمد شاهر شاه در شهر روم ايتاليا ايفاى وظيفه کرده است.
موصوف بعد از سقوط رژيم حکومت طالبان و بميان آمدن حکومت جديد تحت رياست رييس جمهور حامد کرزى درسال ١٣٨١ بحيث مشاور امنيت ملى افغانستان تعيين شد.
موصوف براى مدت ٩ سال در پست مشاوريت براى هماهنگى فعاليت هاى ارگان هاى امنيتى افغانستان با سياست خارجى کار کرده است.
رسول قبل از مشارويت رييس هوا نوردى ملکى بود و در کنفرانس بين اللملى بن که در کشور جرمنى برگزار شد، در کنار ساير رهبران افغان اشتراک داشت.
زلمى رسول در سال ٢٠١٠ بحيث وزير امور خارجه تعيين گرديد و ماه گذشته به هدف اشتراک در رقابت انتخابات رياست جمهورى از سمت اش استعفا داد.
در زمان وزارت موصوف، افغانستان با آمريکا، هند  جرمنى، المان، ايتاليا، ناروى، فنلنډ، دنمارک، فرانسه، پولند و استراليا پيمان هاى همکارى هاى استراتيژيک بسته است.
زلمى رسول مى تواند به زبان هاى پشتو، درى، انگليسى، فرانسوى و ايتالوى صحبت کند و با زبان عربى نيز اشنايى دارد. دست کم ٣٠ اثر طبى زلمى رسول در رسانه هاى چاپى امريکا و اروپا چاپ شده است.
زلمى رسول يکى از  نامزدان انتخابات رياست جمهورى سال آينده ميباشد. موصوف احمدضيا مسعود رييس جبهۀ ملى را بحيث معاون اول و حبيبه سرابى والى پيشين ولايت باميان را بحيث معاون دوم برگزيده است.
زلمى رسول تاکنون ازدواج نکرده است.
٨- زندگى نامۀ انجينيرقطب الدين هلال:
انجنيرقطب الدين هلال فرزندمولوى ظهير الدين ديوبندى مى باشد و درسال ١٣٣١ خورشيدى در ولسوالى جاجى ميدان ولايت خوست متولد گريدده است.
انجنير هلال درسال ١٣٤٩ خورشيدى از حربى شوونځى کابل فارغ گرديد و تحصيلات عالى خويش را در بخش انجينيرى ساختمانى به پايان رسانيد و مدرک لسانس خود را از  پوهنځى مهندسى اکادمى تخنيک در سال ١٣٥٤ خورشيدى بدست آورد.
هلال پس از فراغت ، تا سال ١٣٥٧ در بخش طرح و ديزاين وزارت دفاع ملى بحيث ديپلوم انجينير کار کرد و در همين سال د ر زمان رژيم کمونيستى به علت فعاليت هاى سياسى به زندان پل چرخى فرستاده شد و بعد از رها شدن به پاکستان رفت.
وى در زمان هجرت در پاکستان، سمت رياست کميتۀ سياسى حزب اسلامى به رهبرى حکمتيار و مسوول ولايتى پکتيا دراين حزب را بر عهده داشت.
موصوف درسال ١٩٨٠ عضو کميسيون اتحاد تنظيم هاى جهادى و مسوول دفترهاى حزب اسلامى بود. وى پس از سقوط رژيم داکتر نجيب الله عضويت شوراى قيادى را نيز داشت.
هلال به پنج زبان پشتو، درى، انگليسى، اردو و عربى تسلط کامل دارد.
موصوف بار اول درسال ١٣٧٢ و بار دوم درسال ١٣٧٥ خورشيدى بحيث معاون اول صدراعظم اجراى وظيفه کرده است.
قطب الدين هلال عضو ارشد حزب اسلامى به رهبرى انجينير گلبدين حکمتيار ميباشد؛ اما اکنون بحيث کانديد مستقل براى انتخابات رياست جمهورى سال ١٣٩٣ خورشيدى نامزد است.
عنايت الله عنايت معاون اول و محمدعلى نبى زاده معاون دوم وى مى باشد.
هلال ازدواج نموده و داراى شش فرزند است.
 
 
٩- زندگى نامۀ محمدشفيق ګل آغا شيرزى:
محمد شفيق مشهور به گل آغاشيرزى فرزند حاجى عبداللطيف در سال ١٣٣٣خورشيدی در ولايت کندهار متولد گرديده است . اسم خانواده گى وى محمدشفيق است؛ اما پس از آن پدرش وى را گل آغا شيرزى خوانده است.
وى از ليسۀ مشرقى ولايت کندهار فارغ گرديده و بعدا تعليمات خود در دارالمعلمين عالی به پايان رسانيده است. شيرزى درسال ١٣٤٢ خورشيدی در مستوفيت ولايت کندهار تقرر يافت، پس از آن براى انجام وظيفه به ولسوالي سپين بولدک رفت.
شيرزى يکى از قوماندانان جهادى در قندهار بود که در سقوط حکومت دوکتور نجيب الله نيز سهم داشته است. وى چندين بار به کويتۀ پاکستان مهاجرت نموده و در آنجا مصروف کارهاى شخصى بوده است.
موصوف در زمان حاکميت مجاهدين بحيث والى کندهار تعيين شد، پس از آن سمت وزارت عامه و همچنان وزارت ترانسپورت را عهده دار گرديد.
شيرزى در سال ١٣٨٥ به حيث والى ولايت ننگرهار گماشته شد و تا ماه قبل نيز يان سمت را به دوش داشت.
گل آغاز شيرزى مالک کمپنى بزرگ تجارتى موسوم به جمال بابا است که اکنون در مناطق مختلف کشور فعاليت دارد و پسران وى نيز کارهاى تجارتى گسترده دارند.
گل آغا شيرزى قبلاً عضو حزب محاذ ملى بود.
وى به زبان هاى پشتو، درى ،اردو و انگليسى تسلط دارد.
١٠- زندگى نامۀ عبدالرب رسول سياف :
عبدالرب رسول سياف فرزند فقير محمد در سال ۱۳۲۳ خورشيدى در ولسوالی پغمان ولايت کابل چشم به جهان گشوده است. وى تعليمات ابتدايى  خود را درسال ١٣٣٩ خورشيد ى در مدرسۀ امام ابوحنيفه کابل به اتمام رساند.
سياف از چهره هاى سرشناس مبارزه مجاهدين افغانستان عليه اتحاد شوروى سابق ميباشد.
سياف په ١٣٤٦ کال کې د کابل پوهنتون له شرعياتو پوهنځي څخه فارغ شو، وروسته په ١٣٤٨ کال کې د شرعياتو په پوهنځي کې د استاد په توګه وټاکل شو چې دوه کاله پر همدې دندې پاتې شو.
سياف درسال ١٣٤٦ خورشيدى از پوهنځى شرعيات پوهنتون کابل فارغ و درسال ١٣٤٨ بحيث استاد در همين پوهنځى تعيين شد.
موصوف پس از دو سال وظيفه بحيث استاد، در سال ١٣٥٠ خورشيدى به پوهنتون الازهرمصر رفت و تحصيلات خود را تا فوق ليسانس در بخش احاديث پيش برد.
وى در هنگام بازگشت به کشور دو باوره سمت استادى را بر عهده گرفت و همزمان با آن فعاليت هاى سياسى در حرکت جوانان مسلمان را آغاز کرد.
سياف درسال ١٣٥٣ خورشيدى به نسبت سخنرانى هاى تند عليه حکومت و تشويق مردم به خشونت، براى مدت پنج سال زندانى شد.
سياف بعد از رهايى در سال ١٣٥٨ به پاکستان رفت و در انجا براى مدتى در حزب جمعيت اسلامى تحت رهبرى استاد برهان الدين ربانى ايفاى وظيفه نمود.
موصوف درسال ١٣٥٩ حزب اتحاد اسلامى افغانستان را تاسيس کرد.
موصوف پس از سقوط حکومت داکتر نجيب الله همراه با ساير رهبران  جهادى در سال ١٣٧١ خورشيدى به کابل آمد و مهمترين حامى حکومت به رهبرى برهان الدين ربانى بود.
سياف در جنگ هاى داخلى بين سالهاى (١٣٧١- ١٣٧٤) دخيل دانسته مى شود.
موصوف مشهور به نبردهاى سنگين با حزب وحدمت اسلامى به رهبرى عبدالعلى مزارى، در غرب کابل مى باشد.  
 جنگ هاى داخلى باعث قتل هزاران تن گرديد که نهاد هاى بين المللى حقوق بشر، يکتعداد افراد دخيل در اين جنگ ها را به جرايم جنگى و تخلف از حقوق بشر متهم نموده است.
پس از چيره شدن طالبان بر کابل، سياف مخالفت خود را با طالبان ادامه داد و به شمال کشور رفت. موصوف بحيث معاون استاد برهان الدين ربانى و عضوى شوراى رهبرى اتحاد شمال ايفاى وظيفه کرده است.
پس از سقوط حکومت طالبان، موصوف در تشکيل حکومت جديد سهم داشت و علاوه بر آن در لويه جرگه اضطرارى و لويه جرگۀ قانون اساسى نيز اشتراک کرده است.
موصوف يکى از حاميان سرسخت حکومت کنونى به رهبرى حامد کرزى مى باشد و در دو دور انتخابات ولسى جرگه نمايندۀ مردم کابل در پارلمان بوده است.
موصوف در دو انتخابات رياست جمهورى گذشته از رييس جمهور حامد کرزى حمايت نمود؛ و اين بار خود نامزد رياست جمهورى سال آينده مى باشد.
سياف، محمد اسماعيل خان يکى از رهبران سابق جهادى را بحيث معاون اول و عرفان الله عرفان را بحيث معاون دوم برگزيده است.
موصوف مى تواند به زبان هاى پشتو، فارسى و عربى به صورت فصيح صحبت کند.
سياف په افغانستان کې د روسانو پر خلاف د جهاد پر مهال په پېښور کې د دعوت الجهاد پوهنتون جوړ کړ، چې افغان، عربو او پاکستاني استادانو پکې تدريس کاوه.
سياف اوسمهال په کابل د دعوت په نوم د يوه خصوصي ټلويزيوني چينل ترڅنګ په همدې نوم پوهنتون لري، چې سلګونه محصلين پکې په زده کړو بوخت دي.
سياف د خپل ګوند نوم هم په اسلامي دعوت اړولى دى.
سياف در زمان جهاد عليه اتحاد شوروى در افغانستان، پوهنتون دعوت الجهاد را در پشاور تاييس نمود که استادان عرب، افغان و پاکستانى در آن تدريس مى کردند.
موصوف در حال حاضر صاحب امتياز يک پوهنتون خصوصى و چينل تلويزيونى به نام دعوت  در کابل ميباشد و حزب اتحاد اسلامى خود را نيز به حزب دعوت تغيير نام داده است.
١١- زندگى نامۀ هدايت امين ارسلا:
هدايت امين ارسلا فرزند عبدالله امين ارسلا درسال ١٣٢٠ خورشيدى در ولايت کابل متولد گرديده است.
موصوف بعداً سند ليسانس خود در بخش اقتصاد و علوم سياسى از پوهنتون کابل اخذ کرده و تحصيلات خود را دربخش اقتصاد تا درجۀ ماسترى و دوکتورا در امريکا پيش برده است.
موصوف بعد از سال ١٩٩٦ ميلادى در بخش اقتصادى و اجراييوى بانک بين المللى آغاز به کار کرد و براى مدت ١٨ سال کارمند اين بانک بود.
وی در سال ١٩٨٧ بانک جهانی را ترک نمود و عضو جبهه مقاومت عليۀ تجاوز شوروي گرديد. از سال ١٩٨٩ تا ١٩١٢ بحيث وزیر ماليۀ حکومت انتقالی افغانستان در خارج از وطن ايفای وظيفه نموده است.
در سال ١٩٩٣ براى مدت کوتاهى منحيث وزير خارجۀ افغانستان مقرر گرديد.  
ارسلا پس از سقوط حکومت طالبان، در کنفرانس بُن اشتراک ورزيده است. لويه جرگۀ اضطرارى وى را به سمت وزارت تجارت و معاون رييس اداره موقت در سال ١٣٨٠ خورشيدى برگزيد.
وى همچنان بحيث رييس اداره مستقل اصلاحات ادارى، کميسيون احصاييه ملى و کميتۀ همکارى هاى اقتصادى اجراى وظيفه نموده و عضويت شوراى امنيت ملى را نيز داشته داشته است.
موصوف طى چند سال گذشته به حيث مشاور ارشد رييس جمهور کار کرده است و بخاطر اشتراک در رقابت هاى انتخابات رياست جمهورى سال آينده از سمت خود استعفا نموده است.
ارسلا در دور قبلى انتخابات رياست جمهورى نيز از جملۀ کانديدانى بود که به نفع حامد کرزى از نامزدى خود کنار رفت.
ارسلا د راتلونکي کال په ټاکنو کې خپل جنرال خدايداد او صفيه صديقي د خپل لومړي او دويم مرستيالانو په توګه ټاکلي دي.
ارسلا يکى از نامزدان انتخابات رياست جمهورى سال آينده است.
وى جنرال خدايداد را معاون اول و خانم صفيه صديقى بحيث معاون دوم برگزيده است.

mostaf بازدید : 82 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

من هر وقت حوصله ام سر می ره

 

یه اس ام اس به یه شماره اتفاقی می دم با این مضمون:



جنازه رو قایم کردم، حالا چیکار کنم؟


{-15-} یه حس خاصی بهم دس میده

 

mostaf بازدید : 75 شنبه 16 شهریور 1392 نظرات (0)

یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه



کشاورز دامپزشک میاره .



دامپزشک میگه:



" اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید "



گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه:



"بلند شو بلند شو"



گاو هیچ حرکتی نمیکنه...



روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه:



" بلند شو بلند شو رو پات بایست"



بازگاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش



روز سوم دوباره گوسفند میره میگه:



"سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی

 

دامپزشک گفته باید کشته شی "



گاو با هزار زور پا میشه..



صبح روزبعد کشاورز میره در طویله

 

و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه:



" گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم ...گوسفند رو قربوني كنيد... "



.


.



نتیجه اخلاقی:



خودتونو نخود هر آشی نکنید !

 

 

.

mostaf بازدید : 102 پنجشنبه 14 شهریور 1392 نظرات (0)

یکی ميميره تو اون دنيا ميبرنش تو بهشت يه روز يه فرشته مياد بهش ميگه خوب ،اينجا چطوره يارو در
حالي كه ميلرزيده ميگه خوبه فقط يه كم سرده .فرشته ميگه دنبال من بيا واونو ميبره كنار ديواره
جهنم. بعد يه مدت مياد ميگه حالا چطوري يارو م يگه بازم سردمه فرشته مي چسبو ندش به ديواره
جهنم و ميگه بازم سردته يارو ميگه اره .فرشتهه مي گه اصلا تو لياقت اينجا رو نداري بيا برو تو
جهنم.بعد يه مدت فرشته ميره در جهنمو وا ميكنه ببينه طرف تو چه حاليه تا درو وا ميكنه يارو ميگه
ببند درو سوز مياد

 

يه آخونده قرصXميخوره سر نماز ميرسه ميگه : (ربنا ...آتنا ... فد ....د...د....د...دنيا ديگه مث تونداره... نداره نميتونه بياره .. )!!

 

بني آدم اعضا يكديگرند كه مثل سگ بهم مي پرند چو عضوي بدرد آورد روزگار كه پنچر شود چرخ آموزگارتو كز محنت ديگران بي غمي گمونم پسر عمه شلغمي!

 

 

ميگن عباس قادري ثابت كرد خوانندگي تيپ نميخواد هايده ثابت كرد خوانندگي هيكل نميخواد -
شماعي زاده ثابت كرد خوانندگي صدا هم نميخواد!

 

وقتي دار ي فكر ميكن ي كه من دارم فكر ميكنم كه تو دار ي فكر ميكني كه من به چ ي فكر ميكنم دلم
ميخواد كه فكر كني كه من به تو فكر ميكنم!!!

عزيزم! اگه زنبور نيشت زد ناراحت نشو چون خيلي گلي

فرشته ها حتما مي آيند فرشته ها آمده اند پايين . همه جا پر از فرشته است . از كنارت كه رد مي
شوند،مي فهمي؟ اسمت را كه صدا مي زنند، مي شنوي؟ دستشان را كه روي شانه ات مي گذارند ،حس
مي كني؟ خوب خيالاتي شديااااااااااااا

 

از يك ديوونه ميپرسن چرا ديوونه شد ي؟ ميگه : من يه زن ي گرفتم كه يه دختره 18 ساله داشت، دختر
زنم با بابام ازدواج كرد، در نتيجه، زن من، مادرزن پدرشوهرش شد، از طرفي دختر زن من كه زن بابام بود،
پسري به دنيا آورد كه ميشد برادر من و نوه ي زنم،پس نوه ي منم ميشد، در نتيجه من پدربزرگ برادر
ناتني خودم بودم،چند روز بعد زن من پسر ي به دنيا اورد كه زن پدرم، خواهر ناتني پسرم و مادربزرگ او
شد،در نتيجه پسرم، برادر مادربزرگ خودش بود، از طرف ي چون مادر فعلي من يعني دختر زنم،خواهر پسرم
بود، در نتيجه من خواهرزاده ي پسرم بودم!!

 

چند ضرب المثل آپ ديت شده!!
1.گربه دستش به گوشت نميرسيد ميگفت عيب ي نداره بجاش سويا ميخورم ! 2.يك سوزن به خودت بزن
نباشه! 3.با حلوا حلوا كردن مرده خور سير نميشه ! 4.خر ما از كره گ ي HIV ولي مواظب باش آلوده به
بود ! 5.مرغ همسايه سوخاريه ! 6.يارو پول نداشت خونه بسازه ميگفت شهردار ي تراكم abs ترمزش
نميده! 7.يكي رو تو ده راه نميدادن سراغ گرين كارت رو ميگرفت!

 

جيگرم! نفسم! عشقم! نازم! زندگيم!خشگلم!ماهم! فدات بشم !بميرم برات اله ي! خب ديگه بهتره از
جلوي آينه برم كنار!!!

 

خدائيش قديميا يه چيزي حاليشون بوده!

آلبرت انيشتين ميگه ؛ عشق مثله يه ساعت شن ي مي مونه ، همزمان كه قلبت رو پر ميكنه عقلت روخالي ميكنه.

 


اصرار نكن كه بگم، آخه خيلي بده!
واي وا ي و اي و اي و اي و اي و اي و اي ديد ي چ ي شد؟؟؟؟؟؟؟و اي و اي و اي و اي و اي و اي و اي و اي. بگم؟ نه
نمي گم خيل ي بده .............واي و اي و اي و اي و اي و اي و اي و اي و اي و اي و اي............تورو خدا بگو . نه
جون تو نميشه خيل ي ضايع هست آخه ن ميشه اصلاً و اي واي واي واي واي واي واي واي واي باشه چون
D:. اصرار كردي ميگم....................................ولي قول بده به كسي نگي كه اوسكول

 

1)تو قتدی...

نباتی...

شکلاتی...

عسلی...

یاکه شیرینی نداری من باچایم بخورم؟

 

 

خر

خر

خر

خر

خر

خر

خرابتم رفیق!...

ببخشید زبونم یخورد میگره

 

 

 

 

mostaf بازدید : 92 سه شنبه 12 شهریور 1392 نظرات (0)

بر اساس آنچه که از رسانه های پاکستان منتشر شده است، بزرگان دینی این کشور بر این عقیده هستند که نوزاد یک چشمی که چند سال پیش در این کشور متولد شده است، دجال است.

ظهور دجال در پاکستان !

 

به گزارش رسانه های پاکستانی این نوزاد در نزدیکی لاهور در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و در همان دوران کودکی پدرش را در جنگ از دست داد.

این فرد که بیشتر دوران کودکی خود را در کنار جادوگران و مرتاض ها سپری کرده است از توانایی فوق العاده ای در امر جادوگری برخوردار است. برای نمونه چندین مرتبه او را در آتش انداخته اند ولی آسیبی به او نرسیده است و همچنین قادر است تا شمار زیادی از بیماری ها را درمان کند!

این شخص چندین بار توسط پلیس پاکستان دستگیر و روانه زندان شده است ولی هر بار به دلایل نا معلومی توانسته از زندان فرار کند تا جایی که پلیس کشور به ناچار از زندانی کردن او منصرف شده است.

mostaf بازدید : 93 سه شنبه 12 شهریور 1392 نظرات (1)

دهقان فد اکار پیر شده، چوپان دروغگو عزیز شده! شنگولو منگول گرگ شدن... کوکب خانم حوصله مهمون نداره، کبری تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه!!! زاغ و روبه دستشون تو یه کاسه اس... حسنک گوسفنداشو ول کرده تو یه شرکت آبدارچی شده، آرش کمانگیر معتاد شده.. شیرین خسرو و فرهاد رو پیچونده با دوست پسرش رفته اسکی، رستم اسبشو فروخته موتور خریده با اسفندیار میرن کیف قاپی ... واقعاً چی به سر ما آمده !!!

 

منبع> afg girls generation

 
 

 

 

mostaf بازدید : 63 پنجشنبه 07 شهریور 1392 نظرات (0)

 

نمي دانيد چطور بايد باردار شويد؟ در اين مقاله به شما آموزش مي دهيم كه چطور تخمك گذاري را پيشبيني كنيد، چند وقت يكبار رابطه جنسي داشته باشيد و با اهميت انتخاب هاي سالم در زندگي آشنا شويد.

به نظر مي رسد كه بعضي از زوج ها فقط با حرف زدن درمورد باردار شدن، مي توانند بچه دار شوند. اما خيلي هاي ديگر بايد به اندازه كافي صبر داشته باشند و كمي هم خوش شانس باشند تا بتوانند بچه دار شوند. اگر نمي دانيد چطور بايد باردار شويد، با همان روش قديمي شروع كنيد. در اين مقاله هر آنچه كه لازم است بدانيد را در اختيارتان مي گذاريم.

 

 

 

مطالب بیشتر در ادامه مطلب

mostaf بازدید : 61 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (1)

سلام پدر جان !

این نامه را توسط دختر همسایه برایت می نویسم، چون سوادی ندارم که برایت خودم بنویسم. بخاطریکه مرا حتی یک روز نیز به مکتب نفرستادی. امروز آخرین روز زنده گی ام خواهد بود. می خواهم با همه این شکنجه و عذاب خداحافظی کنم. می گویند که بعد از مردن روح انسان از بدنش جدا می شود و آزادانه می پرد. بدنم که در زمان حیات نتوانست حتی لحظه ای آزاد باشد. حال حداقل می خواهم که روحم آزاد باشد و لذت آزاده گی را با روحم بچشم.

اجازه بده از نخست برایت بگویم. از آوان کودکی ام. از روزی که به خاطر دارم سه برادر و دو خواهر بودیم. بزرگترین آن ها من بودم. در آن زمان کودکی بیش نبودم. عقلم به جایی نمی رسید. تو نسبت به من و خواهر کوچکم مدینه همیشه خشن و غضبناک بودی. وقتی خانه می بودی از دست ترس تو نمی توانستیم راحت نفس بکشیم. اما بنابر علتی که هرگز ندانستم نسبت به برادر هایم رویه ای خوب داشتی و همیشه آن ها را ناز می دادی. همیشه غذا های خوب را آن ها می خوردند و غذا های بد را خواهران. بعضا باقی مانده غذا های برادران مان را با مدینه تقسیم می کردیم. همیشه برای برادران مان سامان بازی می خریدی و اجازه می دادی که آن ها آزادانه در کوچه با پسران دیگر بازی کنند و لذت زندگی را بچشند.  اما من و مدینه بودیم که از همان کودکی لباش شویی می کردیم و ضروف می شستیم. در غذا پختن با مادرمان کمک می کردیم. اگر لحظه ای به کوچه می بر آمدیم ، سیلی های تو بود که نثار رخسار مان می شد و روزمان را تیره و تار می کردی. روزی را هیچ فراموش نمی کنم که من و مدینه را چقدر لت و کوب کرده بودی. آن روز همسایه مان دخترش را عروسی کرده بود. با کنجکاوی کودکانه با مدینه به کوچه بر آمدیم تا محفل عروسی و جمع و جوش را تماشا کنیم. اما ناگهان تو پیدا شدی و سیلی ای به صورت مدینه و بعد نیز به من چسپاندی. هر دو با ترس و لرز به داخل خانه گریختیم. اما تو با خشم و غضب از عقب مان آمدی و نزدیک به یک ساعت مارا لت و کوب کردی. مادرم خواست تا ما را از دستت رها سازد. اما او را نیز چند مشت و سیلی زدی. بهانه ات نیز این بود که در میان آنقدر مرد چه می کردیم. اما هر دو کودکی بیش نبودیم. مدینه هفت سال داشت و من نه ساله بودم. حادثه لت و کوب حد اقل یک بار در هفته جریان می داشت. نه تنها من و مدینه ، بلکه مادرم را نیز بسیار می آزردی و هر روز دشنام می دادی و خشمت در مقابل مان لحظه ای فرو نمی نشست. آیا این ها را به خاطر داری ؟

یک روز زن همسایه مان آمده بود. او دختر شان را به مکتب روان کرده بود. به مادرم گفته بود که من و مدینه را نیز به مکتب شامل کنند. اما وقتی تو این حرف را از دهن مادرم شنیدی ، به دیوانه ای تبدیل شدی و سر مادرم فریاد زده دشنام دادی و گفتی که دختر ها هرگز به مکتب نخواهند رفت . جای آن ها در خانه است و باید کار های خانه را انجام دهند. و همان روز من و مدینه را بر سر چوکات قالی نشاندی و امر قالی بافی را دادی. آموختن قالی بافی در آن سن و سال برایمان خیلی مشکل بود. در مدت سه چهار روز صد ها بار به جای تار قالی دست هایمان را بریدیم. آه نمی دانی که چه زجری کشیده بودیم. اما تو سرمان قهر بودی که چرا زود بافتن قالی را یاد نمی گیریم. بیچاره مادرم با گریه و تسلی کوشش می کرد تا زودتر قالی بافی را یاد بگیریم. هیچ نمی دانی که چقدر از قالی بافی بد مان می آمد. برایمان قالی مثل هیولایی وحشت انگیز شده بود. تمام وقت زندگی مان را بر سر قالی بافی سپری می کردیم. حتی یک روز نیز اجازه نمی دادی تا به جایی برویم و تفریح کنیم. حتی وقتی پسر خاله ام عروسی می کرد نیز ما را به محفل عروسی نفرستادی. تنها به مادرم اجازه دادی تا برود و تبریکی داده پس برگردد. آه نمی دانی که چقدر از آن زندگی رنج می بردیم.  آیا این ها را به خاطر داری ؟

روز ها می گذشت و برادران مان نیز بزرگ می شدند. آن ها نیز خوی و عادت ترا پیدا کرده بودند. هر چه بزرگتر می شدند به آزار و اذیت مان شدت می بخشیدند. با آن ها کاری نداشتی. آزادانه رهایشان کرده بودی. به مکتب می رفتند ، با پسران کوچه بازی می کردند ، با زور سرمان غذای خوب می پختند و می خوردند. اما من و مدینه و مادرم بودیم که با شکم نیمه گرسنه از صبح تا شام قالی می بافتیم و تقریبا تمام مصارف روزگار را ما به دوش داشتیم. اما برادرانم کار نمی کردند. وقت خود را زیادتر با دوستان شان با شادی و خوشی سپری می کردند. آن ها را چنان به حال خودشان رها کردی که دیگر به مکتب نیز نمی رفتند. خودت نیز کار ثابتی نداشتی و بیشتر وقتت را در مسجد و یا با همسایه ها در کوچه می گذراندی. آیا این ها را به خاطر داری ؟

روز ها بدین شکل می گذشت و می رفت تا بالاخره برادرانم شروع کردند به استعمال مواد مخدره. اما تو جلو آن ها را نگرفتی و بعد از آن روزگار ما سه نفر بدتر شد. قبلا که از صبح تا شام قالی می بافتیم اما این بار تا نیمه های شب در زیر فانوس کمرنگ مجبور بودیم بر سر چوکات قالی بنشینیم. فقط چهار ساعت می خوابیدیم و قبل از اذان صبح بیدار شده شروع می کردیم به بافتن قالی. اما تو و برادرانم تا نزدیک ظهر می خوابیدید. بعد از خوردن غذای ظهر تو به مسجد می رفتی پیش دوستانت و برادرانم نیز عقب مواد مخدره.  در حالیکه تن ما سه نفر از دست رنج و زحمت خشکیده بود و غیر از استخوان و پوست بدن مان دیگر چیزی برای مان نمانده بود. آیا این ها را به خاطر داری ؟

آن روزی را که خواهرم را به ملای مسجد به قیمت گزافی فروختی هیچ فراموش نمی کنم. یگانه خواهر دوست داشتنی ام که همراز من بود. بیچاره خواهرم ، فکرمی کرد که از زیر زندگی ستمناک تو رهایی خواهد یافت و خوش نیز بود که از آن خانه می رود. شوهرش را قبلا هرگز ندیده بود و نمی فهمید که مردی پنجاه و چند ساله است. در حالیکه خواهرم هفده سال بیش نداشت. و تو او را به مثل مالی به پانزده هزار دالر به ملای پیر و گرک سیرت فروختی. ایکاش با آن پولی که از ملای زشت گرفتی کار خوبی انجام میدادی. اما تو با آن پول به بد اخلاقی شروع کردی و مقداری از آن نیز بخاطر مصرف مواد مخدره برادرانم رفت. اما عجیب تر این بود که وقتی خبر مرگ خواهر نازنینم آمد ، خمی به ابرو نیاوردی. تنها با سخنان تقدیرش چنین بود و خواست خداوند است اکتفا کردی. حتی هیچ نپرسیدی که علت مرگ خواهرم چه بوده. بعد ها فهمیدیم که ملای نفرت انگیز یگانه خواهر نازنینم را با کوزه ای به قتل رسانده. وقتی این موضوع را به تو گفتیم ، تو به خشم آمدی و ما را متهم به تهمت بر ملای مسجد کردی. به عقیده ات ملای مسجد هرگز چنین کاری نمی کرد ، چون او شخصی با ایمان بود و حرف زدن به مقابل ملای مسجد گناه بزرگی حساب می شد. آیا این ها را به خاطر داری ؟

باز من و مادرم بود که خاموشانه گریه می کردیم. حال مان زار شده بود. بیچاره مادرم تحمل مرگ دخترش را نداشت. چندی بعد مریض شد و بر بستر غلطید. حال تمام کار ها برسر من افتاده بود. قالی می بافتم ، غذا می پختم ، لباس می شستم و پرستاری مادرم را می کردم.  لحظه ای آرام نمی نشستم. اما توحتی یکبار نیز در حالیکه نزدت پول بود مادرم را برای تداوی به داکتر نبردی. در کنار آن مادرم را دشنام می دادی که تقلید مریضی را می کند. آه که نمی دانی چه رنجی می کشیدم. تمام فشار ها سر من بود. برادرانم در بیرون ولگردی می کردند. اکنون به خانه نیز نمی آمدند. خودت نیز از آن ها خبر نداشتی و نمی دانستی که مصروف چه کار اسنتند. هفته ای یک و یا دو بار نمایان می گشتند و بعد از گرفتن پول مواد مخدر خود پی کارشان می رفتند. اعتنایی به مریضی مادرم نداشتند. بالاخره مادر شیرینم نیز مرد. اما تنها من بودم که به مرگ مادرم اشک ریختم. حتی در جنازه مادرم تنها برادر کوچکم حاضر بود و آن دوی دیگر خبر نیز نداشتند. آیا این ها را به خاطر داری ؟

بعد از مرگ مادرم دیگر هیچ دلخوشی ای به زندگی نداشتم. همیشه می خواستم بمیرم. اما باز هم خشم و غضب تو بود که بر سرم سایه می افگند. هر روز دشنام می دادی و لت و کوبم می کردی. بالاخره از زندگی سیر شدم و شروع کردم به بی اعتنایی دستور هایت. دیگر قالی نمی بافتم. غذا نیز نمی پختم.  تصمیم گرفته بودم تا خود را از شر این زندگی رها کنم. هر روز مرا مورد لت و کوب قرار می دادی. به اتاق زندانی می کردی و گرسنه نگهمیداشتی. و من دعا می کردم که مرگم زودتر فرارسد. اما تو کی گذاشتی که من بدین زودی ها از رنج و عذاب رهایی یابم !

وقتی دانستی نمی توانی با شکنجه مرا به حالت قبلی ام در بیاوری ، مرا نیز مانند خواهرم مدینه ، فروختی. این بار دختر بزرگت را به مردی فروختی که تمام عمر خود را با کشتن انسان های بی گناه و غارت اموال مردم فقیر و بیچاره زیر نام جهاد سپری کرده بود. مردی که غیر از شکنجه و ستم دیگر چیزی نمی فهمید. خبر ندارم که مرا به چند هزار دالر فروختی. اما معلوم می شود که پول زیادی بوده چون در تمام دشنام های شوهرم کلمه پول موجود است و فریاد می زند که چرا آن قدر پول را بخاطر دختری مریض و بیکاره مثل من داده است. آیا این ها را به خاطر داری ؟

بعد از عروسی فهمیدم که شوهرم از قبل نیز سه زن داشته و من زن چهارمی او می شدم. آه نمیدانی که این مرد یعنی شوهرم چقدر وحشی است. حتی با چشم خود دیدم که دو نفر بی گناه را با دستان خود به قتل رساند. هر روز به بهانه ای شروع می کند به لت و کوب اهل خانه. از همه بیشتر مرا می زند. آن سه زن دیگر نیز حال شان از من بهتر نیست. اما بخاطر این که انتقامش را از تو گرفته باشد مرا بیشتر شکنجه می دهد. دیروز بخاطر این که نمک غذایش را زیاد انداخته بودم ، مرا به حد مرگ لت و کوب کرد. دست راستم را شکست. سرم از چند جای ترکیده است. صورتم از اثر مشت های خورده ورم کرده است. به سختی می توانم حرکت کنم. اما دیگر از جان خود سیرشده ام. تا این وقت منتظر مرگ ماندم ، اما مرگ نیز به دیدارم نمی آید. مجبورم که خودم به استقبال مرگ بروم. نمی دانی که چقدر آرزوی مرگ کرده ام. وقتی این نامه برایت برسد شاید من در قید حیات نباشم. فعلا مرگ لذیذ ترین چیزیست که با خوشحالی خود را به آغوشش خواهم سپرد. می روم برای مردن. و اگر خداوند بخواهد که مرا دوباره خلق کند از وی خواهم خواست تا مرا مرد خلق کند .

پدر جان ، برای همیشه خدا حافظ !.........

<منبع ازسایت afg girls generastion>

mostaf بازدید : 66 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (0)

معاون دوم رییس جمهور کرزی، محمد کریم خلیلی برای جلب کمک های نظامی واقتصادی روزسه شنبه به هند رفت.

مقام های افغان گفته اند که محمد کریم خلیلی سه روز را در هند سپری خواهد کرد.

گفته می شود، که آقای خلیلی در دیدارش بامقام های هندی خواستارکمک های نظامی هند به نیروهای امنیتی افغانستان وسرمایه گزاری های بازرگانان هندی درافغانستان خواهد شد.

در همین حال شماری از آگاهان نظامی به این باور اند، که هند قادر نیست که نیروهای امنیتی افغانستان را با جنگ افزار های سنگین تجهیز کند بل میتواند در آموزش این نیروها کمک کند.

محمد کریم خلیلی معاون رییس جمهور کرزی در این سفر در باره چگونگی کمک های هند به نظامیان افغان با مقام های آن کشور گفتگو خواهد کرد.

آگاۀ نظامی، غلام سرور نیازی گفته است که :« هند یکی که توانایی تجهیز نیروهای امنیتی افغان را با جنگ افزار های سنگین ندارد ودیگر نمیخواهد این کار را بکند تنها در این سفر به معاون رییس جمهور وعده آموزش و تجهیز نیروهای امنیتی با جنگ افزار های سبک داده خواهد شد.»

مقام های هندی گفته اند که معاون رییس جمهور کرزی با سلمان خورشید وزیر خارجه آن کشور نیز دیدار خواهد کرد.  

mostaf بازدید : 71 چهارشنبه 23 مرداد 1392 نظرات (0)

افغانستان با بیش از 650 هزار کیلو متر در وسغت خشکی قرار دارد افغانستان در رده چهلم دنیا قرار دارد و جز کشو رهای خاورمیانه به حساب می اید

مکان:

افغانستان در جنوب آسیا قرار دارد شرق با ایران هماسیه است و جنوب وغرب را با پاکستان شمال با کشورهای تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان و 67 کیلو با چین که در شمال غربی افغانستان قرار دارد به طور خلاصه افغانستان در قلب آسیا قرار دارد

افغانستان مرز های آبی ندارد

آب هوای افغانستان تابستان گرم وزمستان سرد را به همراه دارد می توان گفت که افغانستان خشک و نیمه خشک است

زمین افغانستان نوعی کوهستانی می باشد وهموار است دشت های افغانستان در جنوب غربی و شمال می باشد که این بخش ها بلند ترین نقطه و پست ترین ارتفاعات می باشد

پایین ترین نقطه آمودریا 258 متر

بلند ترین نقطه نوشک باارتفاع 7485 مترچ

رود های افغانستان که به آن به دلیل عمق زیاد دریا می گویند رودهای آمودریا که در شمال قرار دارد و از کوهای پامیر سرچشمه می گیرد و 1226 مساحت دارد  

هریرود که از کو های بابا سر چشمه می گیرد و 1230 کیلو متر مساحت دارد

هیر مند از کوهای پغمان سرپشمه می گیرد و حدود 1400 کیلو متر مساح ت دارد

کابل رود از یکجا شدن دریای گلبهار پغمان ودریای لوگر پنجشر به وجود می آید

ملیت ها

پشتون. هزاره. تاجیک.ازبک

دین مسلمان

دارای 34 ولایت می باشد

mostaf بازدید : 55 چهارشنبه 23 مرداد 1392 نظرات (0)

لبخند

سلام به همه ای کسای که وارده وبلاگ هستن.خوهشمند هستم برام نظر بزارید.من این وبلاگ تازه ساختم برام نظر بدهید که چه چیزی تو وبلالگ قراربدم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما درباره ی وبلاگ من؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 129
  • بازدید سال : 432
  • بازدید کلی : 9,746